در نگاه اندیشمند مسیحی آنتوان بارا
خوشتر آن باشد که سرِ دلبران گفته آید در حدیث دیگران
رود خونی که از شهیدان کربلا بر صحرای طف جاری شد، فرات حقیقتی گشت که جرعهنوشان عزت و آزادگی را از هر مذهب و مسلک و هر دین و آیین به قدر تشنگی سیراب کرد. در این مسیر از نخستین مسیحی حق جویی که رویاروی یزید در کاخ سبز بر او شورید تا در عصر ما، کم نیستند مسیحیانی چون جرجی زیدان، جرج جرداق و دهها مسیحی حق جوی دیگر که حقیقت ناب همه ادیان راستین را در اهل بیت پاک پیامبر صل الله علیه و آله و سلم، در محراب شهادت کاظم (علیه السلام) و در صحرای خونین کربل یافتهاند و در اینباره آثاری پدید آوردهاند.
آنتوان بار، آن مسیحی عاشقی است که سالهای بسیار از دوران جوانی خود را صرف تحقیق و بررسی پیرامون زندگی و قیام امام حسین علیه السلام کرده است تا حقایق مربوط به این شخصیت عظیم تاریخ را از زاویه نگاه خود و از زبان انجیل و پیامبر الهی، عیسی علیه السلام بیان کند. او پس از سالیان بسیار پژوهش و مطالعه در منابع مختلف تاریخ اسلام، دست به نگارش کتابی زده است که در نوع خود و از زبان یک مسیحی بینظیر است. وی در این پژوهش تطبیقی ـ به نام حسین در اندیشه مسیحیت ـ که رویکردی تحقیقی، ادبی و عاطفی دارد، با استفاده از نظریات اسلام و مسیحیت و با مهارتی ستودنی، زندگی و شهادت حضرت عیسی علیه السلام از دیدگاه مسیحیت و زندگی و شهادت امام حسین علیه السلام از دیدگاه اسلام را مقایسه کرده است. در این تحلیلها نکات جالب و بدیعی به چشم میخورد که برای هر مسلمان منصفی شگفتانگیز و خواندنی است.
کتاب حسین در اندیشه مسیحیت اولین بار در سال 1978 به رشته تحریر درآمد، اما نویسنده از آن تاریخ به بعد و در اثر مطالعات بیشتر، اضافات و ملحقات زیادی به آن افزود و چاپ چهارم آن را در ماههای اخیر منتشر کرد، این کتاب تاکنون به 17 زبان ترجمه شده و در 5 دانشگاه نیز برای دورههای تکمیلی کارشناسی ارشد و دکتری مورد تأیید قرار گرفته است و قرار است چاپ چهارم آن به زودی به فارسی ترجمه و منتشر شود.
آنتوان بار که سوریالاصل و ساکن کویت است خود نویسندهای توانا و ادیبی با ذوق است و علاوه بر کتاب فوق 15 جلد کتاب دیگر نیز به رشته تحریر درآورده که بیشتر آنها در حوزه ادبیات و رومان و داستان میباشد.
آنچه در پی میآید صحبتهای این نویسنده توانای مسیحی است که درباره کتابش و امام حسین علیه السلام بیان داشته است:
من آنتوان بارا در سال 1943 میلادی در سوریه متولد شدم. اجدادم در اصل از منطقه نجد عربستان هستند که از سالهای دور به سرزمین شام مهاجرت کردهاند. خانواده ما از طبقه متوسط پیشهوران بودند و نیاکان و پدرم همگی به شغل نجاری و ساختن ابزار و آلات مورد نیاز کشاورزان اشتغال داشتند. تحصیلات ابتدایی من در مدرسه متعلق به مسیحیان که مدرسهای خصوصی بود، صورت گرفت. در دوره راهنمایی، همراه برادرم حبیب به یک مدرسه دولتی منتقل شدیم. ما نخستین دانش آموزان مسیحی بودیم که به این مدرسه قدم گذاشتیم، چون فقط دانش آموزان مسلمان به آن مدرسه میرفتند.
در اولین جلسه درس تعلیمات دینی اسلامی، معلم ما را به اتاق مجاور برد و گفت: نیازی نیست که شما در این درس شرکت کنید و میتوانید نمره دینیتان را براساس نمره درس عربی بگیرید. وقتی موضوع را با پدرم در میان گذاشتیم، او گفت: شما باید در درس تعلیمات دینی اسلامی شرکت کنید و با سایر ادیان آشنا شوید و عادت کنید که از فرهنگ اسلامی هم بیاموزید و ما به عنوان اعراب مسیحی از همان تمدن و فرهنگ سیراب میشویم و در یک محیط فرهنگی، زندگی میکنیم و لذا نباید از هرآنچه که مربوط به مسلمانان است و با آنان زندگی میکنیم، ناآگاه باشید. بدین ترتیب ما پس از گفت و گوی پدر با معلم مربوطه، در درس دینی هم شرکت کردیم و این چنین بود که پدرمان زمینه آشنایی ما را با اسلام فراهم کرد. در دوره دبیرستان نیز رشته ادبی را برگزیدم و از همان دوران دبیرستان کار مطبوعاتی را آغاز کردم. پس از مهاجرت به کویت اولین بار به عنوان نویسنده ورزشی در روزنامه اخبار الکویت مشغول به کار شدم.
در زمینه تألیف نیز اولین کتابم را در سنین جوانی به نام الحسین فی الفکر المسیحی به رشته تحریر درآوردم. البته خودم نمیدانم چگونه این کتاب دشوار را نگاشتم و هر وقت آن را میخوانم تعجب میکنم که چگونه فعالیت فکری خود را با این کتاب آغاز کردم، البته نگارش این کتاب راهگشای نوشتن 15 کتاب دیگر در زمینههای ادبی شد.
کتابی هم از 25 سال پیش در دست نگارش دارم با نام زینب صرخة اکملت مسیرة (زینب فریادی که مسیر امام حسین علیه السلام را کامل کرد) اما هنوز آن را به پایان نبردهام، چون احتمال میدهم همچون کتاب برادرش حسین علیه السلام در نیاید.
آنچه درباره واقعه کربلا خوانده و شنیده بودیم، بسیار اندک و مختصر بود. زمانی که خیلی جوان بودم و در مطبوعات کویت مشغول به کار شدم روزی به اتفاق یکی از دوستان، خدمت مرحوم آیةالله سید محمد شیرازی رسیدم و او از من پرسید: آیا از کربلا چیزی میدانی؟ گفتم: همین را میدانم که جنگی میان یزید و حسین علیه السلام رخ داده است. گفت: آیا با ابعاد این جنگ آشنا هستی؟ گفتم: خیر. او چند کتاب از جمله کتاب مقتل الحسین مقرم را به من داد تا بخوانم.
من وقتی آن مقتل را شروع به مطالعه کردم، نکاتی در حاشیه آن نوشتم. پس از یک ماه خدمت آقای شیرازی رسیدم. او پرسید: کتاب را خواندی؟ گفتم: بله و در حواشی آن نکاتی را یادداشت کردهام. شش ماه بعد، ایشان خواستند که آن حواشی و یادداشتها را ببینند. من به خدمت ایشان دادم و او گفت: این نکات و یادداشتها، ارزش آن را دارد که به صورت یک کتاب درآید، چون در آنها نکاتی غیر ازآنچه مسلمانان شیعه و سنی نوشتهاند، وجود دارد؛ زیرا این نکات توسط یک مستشرق ناآگاه از تقدس شخصیت مورد نظر که تاریخ را فقط از دیدگاه مادی بررسی میکند و از جنبه معنوی آن غافل میشود، نوشته نشده است. شما به عنوان یک مسیحی عرب که در بطن تمدن اسلامی زندگی میکنید، آنچه را نوشتهاید، متفاوت میبینم. من به ایشان گفتم: من سن و سالی ندارم که بخواهم این ایدههای فکری را جمعآوری و نگارش کنم و کار دشواری است. او گفت: تو کار را شروع کن، خدا به برکت حسین علیه السلام کمکت میکند. و من عملاً کار را شروع کردم، اما هر بار که دست به قلم میبردم، سختی کار را بیشتر حس میکردم، چون کاری بود که باعث میشد عدهای راضی شوند و گروهی دیگر ناخرسند گردند. به خصوص آنکه کثرت منابع و شروحات و جزییات متناقض تاریخی، طوری بود که احساس میکردم، دارم در میدان مین قدم میگذارم و در عرصهای وارد میشوم که اختلافات عقیدتی و مذهبی، سابقهای دیرینه از روز سقیفه تا روز واقعه کربلا دارد و در این بین عدهای طرفدار و عدهای مخالف آن هستند.
به طور مثال برخی همچون ابن قیم جوزی میگوید: بزرگترین اشتباه، قیام حسین بود در حالی که دیگر مورخان حرکت حسین را حرکت عقیدتی بر میشمارند. از این رو من به اهمیت پرداختن به این موضوع از نگاه یک مسیحی عرب پی بردم؛ زیرا نه مسلمان بودم تا تحت تأثیر عاطفی واقعه قرار گیرم و نه یک مستشرق که به روحانیت و معنویت حادثه توجه ندارد و فقط جنبه مادی موضوع را مورد نظر دارد. من برای نگارش کتاب به صدها منبع و مصدر مراجعه کردم و مدتها به مطالعه و پژوهش پرداختم و هر بار که دست به قلم میبردم، دچار تأثر میشدم و بارها نوشتههایم را تجدید میکردم تا اینکه متن مورد نظر را به رشته تحریر در میآوردم.
ویژگی این کتاب در این خلاصه میشود که شیوه و طرز نگاه آن متفاوت از آن چیزی است که تا کنون توسط مسلمانان و مستشرقان نوشته و پرداخته شده است. بسیاری اذعان داشتند که این کتاب بیطرفانه نوشته شده است.
من در انجیل و کتابهای دیگر مربوط به زندگی و مقتل حسین علیه السلام تحقیق زیاد کردم و دریافتم تشابه بسیار زیاد و باور نکردنی در رفتارها و اقدامات و سخنان و نحوه ابراز عقیده و کیفیت حفظ عقیده میان حضرت عیسی و امام حسین علیه السلام وجود دارد که چیز جدیدی به شمار میرفت.
حسین شهید علیه السلام در شرایطی که زمینه رسیدن به مال و منال و پست و مقام دنیوی فراهم بود و او اگر اندکی از خود انعطاف نشان میداد و خواسته معاویه و یزید را اجابت میکرد، میتوانست جان خود را از کشته شدن نجات دهد، اما او براساس آیه: (انفِرُوا خِفافاً وَثِقَالاً وَجَاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَأنْفُسِکُمْ فِی سَبیلِ اللهِ...) ([1])؛ سبکبار و گرانبار، بسیج شوید و با مال و جانتان در راه خدا جهاد کنید...، به حرکت شگفتی دست یازید. او به هیچ یک از امتیازات و تطمیعها توجه نکرد، حال آنکه دنیاپرستی و حب مال و جاه و مقام همه جا بیداد میکرد. او همه اینها را ترک کرد و رو به شهادت گذارد و خاندان و عترت را به سوی شهادت برد، در حالی که میدانست همه اینها در راه عقیده است.
من در کتاب، عبارتی را در مورد حاکمیت عثمان بر ولایات اسلامی و نحوه مدیریت او و شورش مردم علیه او به نقل از معتبرترین منابع موجود در کتابخانههای کویت آوردم، اما در سال 1986 (1365 ه .ش) احضاریهای از طرف دادگاه کویت برایم آمد؛ مبنی بر اینکه شما درباره عثمان عبارتی را از خود ساخته و پرداخته و در کتاب آوردهاید. من برای اثبات نادرستی ادعای آنان، دهها منبع و کتاب را که این عبارت در آنها ذکر شده بود، ارایه دادم و گفتم: آنچه ذکر کردهام، مسأله بسیار روشن و علنی است. حتی جالبتر اینکه من تعابیر تندتر از آنچه را در کتاب خود نقل کرده بودم در مجله العربی متعلق به وزارت تبلیغات کویت دیدم که با همان مضمون و با لحنی شدیدتر در مورد عثمان نوشته بود، ولی با همه این استدلالها، چون قصدشان این بود که به هر قیمتی از انتشار کتاب جلوگیری کنند، از اینرو جریمهای 50 دیناری وضع کردند و حکم به ممنوعیت انتشار و نیز مصادره کتاب دادند. من تمام دلایل تاریخی و اسناد موجود را که بالغ بر 150 صفحه میشد به دادگاه تجدید نظر هم ارایه دادم، ولی قاضی تجدید نظر حتی زحمت باز کردن آن اسناد و منابع را ـ که از کتابهای اهل سنت بود ـ به خود نداد و چشم بسته حکم دادگاه بدوی را تأیید کرد. غرض ورزی او کاملاً برای من ثابت بود و میدانستم که او با سلفیها پیوندی دارد.
من بعدها پی بردم که هرچه مربوط به شیعه است مورد محاکمه قرار میگیرد تا به نحوی از انتشار آن جلوگیری شود. بالاخره کتاب من در سال 1365 ه . ش در لیست سیاه قرار گرفت و ممنوع گردید.
به من انتقاد میکردند: مگر تو مسلمانی که درباره حسین علیه السلام کتاب نوشتهای؟ به آنان میگفتم: چگونه میتوان در برابر شخصیتی چون حسین، آن سلاله پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و کاظم (علیه السلام) و زهرا(علیها السلام) دچار شیفتگی و شگفتی نشد که در کارنامه او هیچ نشانهای از سستی و ذلت نمییابی و این تنها من نیستم که شیفته حسین علیه السلام هستم. گاندی را ببینید که به عنوان یک هندو اظهار میدارد: اگر میخواهی پیروز شوی باید در خط حسین علیه السلام حرکت کنی و نیز میگوید: من از حسین علیه السلام آموختم که مظلوم باشم تا پیروز شوم. آیا این هندو، مسلمان بود که چنین اظهاراتی بر زبان آورد؟! یا جبران خلیل جبران آن شخصیت مسیحی بزرگ در مورد حسین علیه السلام میگوید: حسین چراغ فروزان تمامی ادیان است. و من او را چنین توصیف کردهام که: حسین علیه السلام گوهر جاودانه و همیشگی ادیان است و او گوهر دین واحد میباشد.
من در کتاب عبارتی را بیان کردهام با این مضمون که اسلام سرآغازش محمدی و استمرارش حسینی بود و قیام کربلا آغازش حسین علیه السلام و تداومش زینبی بود. خداوند در هر برههای از زمان عدهای را بر میانگیزد تا دلها را مجدداً احیا کنند. حسین علیه السلام جزو آن احیاگرانی است که با حرکت خود بسیاری از مردگان را احیا کرد. من با تمام احترام و تقدیسی که نسبت به سایر ائمه: دارم خصوصاً در مورد امام کاظم (علیه السلام) ـ که ما مسیحیان عرب بسیار او را دوست داریم و تقدیسش میکنیم ـ عرض میکنم: جنبشی را که حسین علیه السلام به وجود آورد، جنبشی آشکار در تاریخ بود و تأثیر خود را در دلهای مردم گذاشت. جرقهای که در کربلا شعلهور شد تبدیل به چراغی فروزان در طول تاریخ گشت، اما چلچراغهای موقت و مقطعی را که معاویه و یزید برافروختند، همگی خاموش شد.
الان شما در مورد قبر یزید چه میدانید؟ چه کسی قبر او را مقدس میشمارد که در یکی از محلههای دمشق تبدیل به مزبله و جولانگاه گربهها شده است، اما چند متر آن طرفتر مقام رأس الحسین علیه السلام که سر مبارک امام علیه السلام در آنجا قرار گرفته بود، محل تکریم و احترام و تقدس مسلمانان شده است. این در عین احترام من به سایر ائمه: انگیزه پرداختن من به حسین علیه السلام شد.
تعریف من از حسین علیه السلام همان عبارات کوتاه و مشخصی است که درباره حسین علیه السلام در کتاب آوردهام. من او را به عنوان گوهر جاودانه و همیشگی ادیان توصیف کردهام. او را به عنوان شهیدی معرفی نمودهام که دارای جاه و جبروت فرعون و کسری نبود، اما متواضع بود و برای حفظ دین و حرکت در مسیر جدّش حرکت خود را آغاز کرد.
حماسه حسین علیه السلام تنها مختص سنی و شیعه و مسلمان نیست، بلکه متعلق به هر مؤمنی است؛ چنانکه در حدیث آمده است: ان لقتل الحسین حرارة فی قلوب المؤمنین لاتبرد أبد در این حدیث نگفته فی قلب المسلم، بلکه هر انسان آزادهای که به راه و رسم حسین علیه السلام ایمان دارد را شامل میشود، از اینرو جهانیان و اندیشمندان وقتی از سیره حسین علیه السلام آگاه میشوند، شیفته آن میگردند. همان گونه که شیفته راه و مسلک علیبن ابیطالب علیه السلام شدهاند.
به نظر من طبق آنچه در تاریخ آمده، مسیح از کربلا دیدار کرد و به بنی اسرائیل فرمود: هر کس که حسین علیه السلام را دریابد، به یاریاش برخیزد. عدهای در این روایت تاریخی تشکیک دارند، اما ما هیچ شکی در آن نمیبینیم؛ زیرا حضرت عیسی علیه السلام دارای معجزاتی بود و مرده را زنده میکرد و بیماران صعب العلاج را شفا میداد و لذا آیا برایش دشوار بود که درباره آینده پیشگویی کند و بگوید شهید پس از خودش کیست؟
من در مورد زندگی و حرکت حسین علیه السلام بیشتر شیفته بُعد انقلابی شخصیت ایشان شدهام. آن حضرت در مرامنامه قیام خود اعلام میکند: إنّی لم أخرج أشراً ولا بطراً ولامفسداً ولا ظالماً إنّما خرجت لطلب إلاصلاح فی أمّة جدّی؛ من از روی هوسرانی و خوشگذرانی و برای افساد و ستمگری قیام نکردهام، بلکه قیام من برای اصلاح در امت جدم و برای امر به معروف و نهی از منکر و حرکت براساس سیره جد و پدرم است. این روح انقلابی میتواند کار معجزهآسا بکند، اگر هر انسانی در هر زمان و مکان از آن برخوردار باشد و ما در سالهای پیروزی انقلاب و عزت و افتخارات اخیر در ایران شاهد بودیم، مردم و رهبران این کشور بر اساس این فلسفه حرکت خود را آغاز و با ظلم و استکبار مخالفت کردند و با تمام قدرت در برابر آن قیام نمودند.
بُعد دیگر شخصیت امام حسین علیه السلام که مرا شیفته خود کرده، تواضع ایشان در کنار روح انقلابی است. این دو خصیصه نمیتواند در یک شخص جمع شود. تواضع از صفات و ویژگیهای برگزیدگان خداست، او در عین احساس عزت و آزادگی و سرافرازی در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است که از ویژگیهای امام به شمار میرود.
ویژگیهای حسین علیه السلام هر انسان مسیحی را به یاد ویژگیهای پیامبرش عیسی علیه السلام میاندازد؛ کما اینکه ویژگیهای امام کاظم (علیه السلام) چنین میکند. این فقط نظر ما مسیحیان نیست، بلکه پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به کاظم (علیه السلام) فرمود: تو شبیهترین انسانها به عیسی علیه السلام در افکار و روحانیت و معنویات هستی. وقتی که در کتابم میگویم: اگر حسین علیه السلام از ما مسیحیان بود؛ در هر نقطهای از زمین پرچمی برای او بر میافراشتیم و در هر سرزمینی منبری قرار میدادیم و مردم را به نام حسین به سوی مسیحیت دعوت میکردیم، به خاطر شدت شیفتگی ما است که آرزو میکنیم که ای کاش حسین علیه السلام از ما بود ـ چنانکه عیسی علیه السلام از ما بود ـ تا در هر شهری بیرقی را به نام او برافرازیم و به نام او به مسیحیت دعوت کنیم؛ زیرا مسیحیت دیانتی روحی و معنوی و توأم با گذشت و پرهیز از خشونت بود.
ما مسیحیان جای پای حمار حضرت مسیح علیه السلام را مورد تعظیم و ستایش قرار میدادیم، اما شما بارگاه حسین علیه السلام و آثار و برکات و میراث حسین علیه السلام را دارید، ولی ندیدهایم که از آنها بهرهبرداری شایسته بکنید. حسین علیه السلام تنها یک مرحله تاریخی نیست، بلکه حرکت آزادی انسان است. او یک اصل و اساسی دایمی و جاودانه است و بسیاری از مسلمانان هنوز رمز و راز تداوم قیام حسین علیه السلام و تأثیر آن بر دلها و جانها را کشف نکردهاند.
معرفت حسین علیه السلام و راه و قیام او نباید فقط در تکرار وقایع این حماسه محدود شود و از درک عظمت آن غفلت گردد. منظور من از این جمله که شما قدر حسین را نمیدانید؛ این است که شما میزان و حجم تعالیم و آموزههای به جامانده از حرکت حسین علیه السلام و ساز و کار تعامل با دنیا و دین را که او آموخته است، نمیشناسید. او به ما یاد داده که نباید بر سرمنافع مادی به جنگ و نزاع و چالش بپردازیم یا دنیادوستی را به حساب عقیده معنوی بگذاریم.
منظور این است که باید به آموزههای حسین علیه السلام که عبارت است از: دوری از دنیاپرستی، پرهیز از حرص و آز نسبت به زرق و برق دنیا و نیز مردم دوستی و عمل به سیره و سنت پیامبر، توجه کنیم یعنی اینکه قلباً و قالباً (هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ رفتارهای ظاهری) حسینی باشیم و نباید فقط به ظواهر و وقایع ظاهری کربلا اکتفا نماییم، بلکه باید حماسه حسین علیه السلام را در فکر و اندیشه و عمل پیاده کنیم و به نمایش بگذاریم و به اهمیت آن شناخت پیدا کنیم و به دیگران منتقل نماییم. غربیها اگر شخصیت حسین علیه السلام را بشناسند، قطعاً شیفته او خواهند شد؛ زیرا غرب دارای اصول و مبانیای است که حقوق بشر را براساس آن پایهریزی کرده و بر طبق آن سمبلهای معنوی را تقدیس میکند، از اینرو عدم معرفت به ماهیت و جوهره نهضت حسینی، ما را در اعمال و کارهای ظاهری و صوری و یا افراط در ظواهر شکلی متوقف خواهد کرد. نباید این طور باشد که هر سال در زمانی معین کارهایی را به طور کلیشهای انجام دهیم و سپس جمع کنیم تا سال آینده و موضوع را فراموش نماییم، بلکه باید به طور مداوم در طول سال بیاد بیاوریم که حسین علیه السلام چه کرد و کار او برای چه بود؟ زیرا آنچه را که او انجام داد، مافوق هرگونه توصیف و تمجید است.
علیرغم اینکه حسین علیه السلام شخصیتی مقدس برای شما شیعیان و مسلمانان است، اما شما آن طور که باید قدر او را نشناختهاید و به آموزهها و نهضت او در عمل بیتوجهی کردهاید. چرا که وظیفه شما این است که بدانید چگونه این امام عظیم الشأن را امروز از طریق بیان سخنان حق و یاری مظلوم و اصلاح جامعه و تحقق عدالت و آزادی یاری کنید و بر شما فرض است که با امانت داری کامل، خروش حسین علیه السلام در روز عاشورا را به تمام جهانیان برسانید و این امانتداری لازمهاش تعمق در ارکان و معنویت حرکت انقلابی او و بسنده نکردن به یک سری اعمال ظاهری و ظواهر مربوط به واقعه عاشورا میباشد.
به عقیده من غرب اگر با آموزههای والای حسین علیه السلام که به آموزههای عیسی علیه السلام شباهت دارد، آشنا شود؛ این شخصیت بزرگ را تکریم و احترام خواهد کرد و از نظر فکری و شاید هم از نظر عقیدتی از او پیروی خواهد نمود. بدین معنا که دوست داشتن و عشق ورزیدن به معنای تغییر عقیده دادن نیست و ممکن است صاحب عقیدهای، شخصیتی را که عقیدهای از جنس دیگر دارد، دوست بدارد و او را تکریم کند که این امر در اسلام هم وجود دارد و مسلمانان، عیسی و مریم (ع) را تقدیس میکنند، اما در عین حال پیامبر صل الله علیه و آله و سلم و اهل البیت: را هم فراموش نمیکنند.
پس غرب در صورت شناخت راه و هدف حسین علیه السلام جذب آن خواهد شد و براساس آن عمل خواهد، کرد همچنانکه آموزهها و تعالیم والای نهج البلاغه سازمان ملل را جذب کرده و به حقوق بشر امام کاظم (علیه السلام) که 14 قرن پیش در نامه به کارگزارانش بیان کرده، سوق داده است.
زمانی که مسؤولیت تداوم رسالت پیامبر صل الله علیه و آله و سلم به نواده ایشان یعنی حسین علیه السلام رسید او به خطرات تهدید کننده دین که موجب تحریف و مسخ آن میشد، پی برد و دریافت که تحریف دین تمام فداکاریها و زحمات جدّ و پدرش را بر باد خواهد داد و در صورت تداوم این وضع، آیین راستین اسلام از مسیر اصلی خود خارج و دچار انحراف خواهد شد. او باید دست به حرکتی میزد تا احیاگری مجدد در دین میشد، احیاگریای که اهمیت آن نه در حد نزول قرآن، بلکه در حد اقدامات پدرش پس از پیغمبر (ص) بود. البته اهمیت این احیاگری کمتر از نبوت نیست، بلکه تکمیل کننده آن است و او به عنوان شهید، دارای رسالت انبیا بود و همان کاری را کرد که انبیا انجام دادند و با اینکه به او ویژگیهای انبیا داده نشده بود، اما تمام دردها و رنجها و سختیهای آنان به او هم واگذار شده بود و او میبایست دست به حرکت و جنبش میزد تا دین را احیا کند و به نظر من اگر جنبش و حماسه کربلا اتفاق نمیافتاد، تداوم اسلام و ارزشهای متعالی آن تضمین نمیشد.
حقیقت دیگر نیز وجود دارد و آن اینکه قیام کربلا سرآغازش حسینی و تداومش زینبی بود و حضرت زینب (س) نقشی بزرگ را ایفا کرد که مکمل نقش برادرش بود.
نقش زینب (س) الهامی از جانب خدا و مطابق با خواست و اراده خدا بود و به هیچ وجه تصادفی و اتفاقی نبود. هدف حسین علیه السلام از همراه بردن اهل بیت و زنان بنیهاشم، جنبه تأثیرگذاری و ابلاغ اهداف این حرکت به مردم بود و زینب آن زن فصیح و بلیغ و آن دختر صاحب نهج البلاغه، توانست در راه اسارت، مردم شهرهای مختلف را بیدار کند و آنان را نسبت به آنچه اتفاق افتاده، آگاه سازد و تبلیغات مسمومی را که معاویه و یزید بر ضد حسین به راه انداخته بودند، خنثی سازد. آنان چنین وانمود کرده بودند که حسین علیه السلام مسلمانی منحرف است که از دین خارج شده و بر ضد ولی امر زمان شوریده و به دنبال قدرت و حکومت است.
زینب (س) حتی در مقابل یزید ـ که انسانی نادان بود ـ خروشید و با فصاحت و کلام شیوای روشنگرانه خود، او را شدیداً خرد کرد. در اثر روشنگریهای فراوان زینب چه در شام و چه در راه بازگشت به مدینه، مسلمانان با عمق فاجعه و عظمت فداکاری برادرش آشنا شدند، از اینرو میتوان ادعا کرد که نقش زینب، کم اهمیتتر از نقش برادرش نبوده است.
من در اثنای تألیف کتاب حسین در اندیشه مسیحیت، برکات آن را حس میکردم. این برکات عبارت بود از: احساس رضا و خشنودی و آرامش و اطمینان روحی و روانی، هر زمان احساس تنگنا و افسردگی و ناراحتی میکنم فداکاریهای حسین را به یاد میآورم و در آن حال احساس میکنم سختیهای دنیا در برابر آنچه حسین انجام داده و آنچه بر سر او آمده، چیزی نیست.
عاشورا یعنی؛ حماسه مخالفت با ظلم یعنی؛ حماسه آزادگی فردی و آزادمنشی اجتماعی در جوامع انسانی. زندگی فقط خوردن و آشامیدن و خوابیدن نیست، بلکه زندگی یعنی؛ عقیده و جهاد، و انسان فاقد عقیده همچون حیوانی است که در کوه و دشت و خیابان بدون هدف و اصول و عقیده میگردد. واقعه عاشورا با هر بار تکرار حوادث، دستاوردها، نتایج و علل و اهداف آن، الهام عظیمی در دلها و جانها و احساسات انسانها به جای میگذارد. این الهامات، انسان را وادار به پیروی از آن بزرگوار میکند و این احساس را به او میدهد که برای تغییر زندگیاش و ایجاد تحول و دگرگونی در روند حیات، باید کاری بکند و کربلا، محک و ملاک تحول زندگی و دیدگاه انسان نسبت به حیات است.
اما تشیع، به نظر من عبارت است از: بالاترین درجات عشق الهی و طبیعتاً به هر کس که محب اهل البیت از ذریه محمد و علی (ع) باشد، شیعه گفته میشود و این مایه مباهات بشریت است و هر شخصی در این جهان، در هر دینی که باشد به خاطر عظمت پیروی از اهل بیت: و برای محافظت از زیباییهای عقیده خود میتواند یک شیعی باشد.
و جالب است بدانید که به خاطر کثرت نوشتهها و مقالات من در مورد شیعه، دیگران مرا مسیحی شیعه مینامند.
من به حسین عشق میورزم و عشقم فقط اوست و حسین یعنی تشیع.
ما در مسیحیت هرآنچه را که زیباست بررسی کردهایم و دریافتهایم که همه آن زیباییها در شخصیت حسین علیه السلام و امام کاظم (علیه السلام) و پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم نهفته است؛ این واقعیت را هیچ کس جز منکران و معاندان، نمیتواند نادیده بگیرد و به نظر من بین این دو مقوله تضاد و تناقضی نیست و هر دو قابل جمع است.([2])
پینوشت:
[1]. التّوبه (9) : 41.
[2]. ر.ک؛ روزنامه کیهان، 4 و 5 بهمن 1385.
سوتیترها
جنبه دیگر شخصیت امام حسین علیه السلام که مرا شیفته خود کرده، تواضع ایشان در کنار روح انقلابی است. این دو خصیصه نمیتواند در یک شخص جمع شود. تواضع، از صفات و ویژگیهای برگزیدگان خداست. او در عین احساس عزت و آزادگی و سرافرازی در برابر دشمنان، تواضع خاص خود را دارد. این بعد عظیمی است که از ویژگیهای امام به شمار میرود.
من در اثنای تألیف کتاب حسین در اندیشه مسیحیت، برکات آن را حس میکردم. این برکات عبارت بود از: احساس رضا و خشنودی و آرامش و اطمینان روحی و روانی. هر زمان احساس تنگنا و افسردگی و ناراحتی میکنم فداکاریهای حسین علیه السلام را به یاد میآورم و در آن حال احساس میکنم سختیهای دنیا در برابر آنچه حسین علیه السلام انجام داده و آنچه بر سر او آمده، چیزی نیست.
غربیها اگر شخصیت حسین علیه السلام را بشناسند قطعاً شیفتهی او خواهند شد.
غرب اگر با آموزههای والای حسین علیه السلام که به آموزههای عیسی علیه السلام شباهت دارد، آشنا شود؛ این شخصیت بزرگ را تکریم و احترام خواهد کرد و از نظر فکری و شاید هم از نظر عقیدتی از او پیروی خواهد نمود.
برخلاف اینکه حسین علیه السلام شخصیتی مقدس برای شما شیعیان و مسلمانان است، اما شما آن طور که باید، قدر او را نشناختهاید و به آموزهها و نهضت او در عمل بیتوجهی کردهاید؛ چرا که وظیفه شما این است که بدانید چگونه این امام عظیم الشأن را امروز از طریق بیان سخنان حق و یاری مظلوم و اصلاح جامعه و تحقق عدالت و آزادی یاری کنید.
ما مسیحیان جای پای حمار حضرت مسیح علیه السلام را مورد تعظیم و ستایش قرار میدادیم، اما شما بارگاه حسین علیه السلام و آثار و برکات و میراث حسین علیه السلام را دارید، ولی ندیدهایم که از آنها بهرهبرداری شایسته بکنید.
قیام کربلا سرآغازش حسینی و تداومش زینبی بود و حضرت زینب (س) نقشی بزرگ را ایفا کرد که مکمل نقش برادرش بود.
من به حسین عشق میورزم و عشقم فقط اوست و حسین یعنی؛ تشیع.